به من قول بده
در تمامی سال هایی که باقی مانده
تا ابـــــــــــــد
مواظب خودت باشی
دیگر نیستم که یاد آوریت کنم....
نویسنده : Rahman
.
به من قول بده
در تمامی سال هایی که باقی مانده
تا ابـــــــــــــد
مواظب خودت باشی
دیگر نیستم که یاد آوریت کنم....
دیشب که باران آمد، میخواستم سراغت را بگیرم...
اما خوب میدانستم باز هم که پیدایت کنم،
باز زیر چتر دیگرانی...!
حالا که رفته ای ...
ببین ...
دیگر آن کودکی نیستم که دهانش بوی شیر میداد ...
حالا بزرگ شده ام ...
دهانم بوی سیگار میدهد ...
برگرد ...
عاشق که میشوی
نا آرام میشوی ، گاهی حسود ، گاهی خود خواه ، گاهی دیوانه، گاهی آرام ، گاهی شاد ، گاهی غمگین ، گاهی خوشبخت ترین
یک روز به خودت میایی میبینی تنهایی ؛
تنها ترین...
هیچ کسی رو نداری حتی برای درد و دل کردن و حرف زدن...
تنها غم میماند کنارت و تنهایی و سیگار!
آنگاه که غرور کسی را له می کنی . . .
آنگاه که کاخِ آرزوهای کسی را ویران می کنی !
آنگاه که شمع امیدِ کسی را خاموش می کنی . . .
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری . . .
آنگاه که حتی گوشَ ات را می بندی ،
تا صدای خرد شدن غرورش را نشنیده بگیری . . .
آنگاه که " خدا " را می بینی ،
و " بنده خدا " را نادیده می گیری . . .
می خواهم بدانم !
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی ،
تا برای خوشبختی خودت دعا کنی ؟
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 10
بازدید ماه : 33
بازدید کل : 53153
تعداد مطالب : 99
تعداد نظرات : 204
تعداد آنلاین : 1
Alternative content